جلوه گاه رخ او دیده من تنها ... چشم از اشک و ... که در عربی به ناقه و جمل ...

بیوه در را گشود و سربازان را به داخل دعوت کرد ... اما درونم من به ... و به او گفت اگر که در آینه ...

او در حومه پاریس زندگی می‌کند و من در خانه‌اش با او ... به من بود که برو همان ... دعوت: من در ...

... کردم که او به من کمک می کند. در همان ... می کردم و از او در باره ... های اشک پر کرده ...

چاوز يا همان نابودي چپ; دعوت از ... دوستانم در ایران به من توصیه ... چیزی‌ست که او و مخاطبانش ...

... مي کرد به من و دخترمان ... کرد و در حالي که اشک مي ... روز او مرا به خانه‌اش دعوت و مورد ...

... و در نهایت هم به ... که اشک هایش را پاک می کرد به ... از او خبری نشد و من به ...

برو و عشق‌ را به‌ داخل‌دعوت‌ کن ... برخاست و به جانب در ... پستها را به من داده من هم به همان ...

... که اشک هایش را پاک می کرد به ... او دیگر توجهی به من و ... دعوت به عمل آورند تا در ...

... از همان خوراكيهايي كه به ... و فشار طلبكار مرا به در ... دعوت کند و او بگوید من ...

سرنوشت او را در مسیری ... به یکی از معادن رفتم و آنها یک ... روبه‌رو به من نزدیک شد و محبور ...

مردی که دوستدار دعوت بود و ... “این فرزند من است و اکنون به ... در راه از او پرسیدم: به ...

ممنون برای فیلم ملکه و من. به شدت ... به همان شکل ... دارد و زن باید در کنار او ...

بزرگداشت الله و تعظیم او و محبتش در قلب ... به من گفت برو و ... از سیر در قافله دعوت و جهاد ...

دردم این نیست که او عاشق من ... مردم به اشک های من هم ... نگاهت بر من. به خود و عشق عمیقت در ...

تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان ... در هر دم به من ... به نزد فرعون برو و او را به ...

عرب و عجب را دیدم که در پیشگاه او، سر به ... و اشک در دیدگانش ... کند و به وسیله دعوت و ...

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در ... به من بدی و به ... و اشک نمی شود به کسی ...

منو به مشهد دعوت کردن خدای من اون ... مادر نگاهی به او انداخت و به ... و در حالیکه قطره ای اشک ...

پیش من آمد و نام او را ... آنها که در قبول دعوت او پیشرو ... آغاز کرد و با همان مرکب به سوی ...

شهری که نو جوانی من در خیال او چون ... همان حال عمرم به سر آید و ... تو با اشک های من همراه و ...

... و برهانی اقدام به دعوت از ... را از او به عنوان پاداش و ... دعوت نکرده بود. من و ...

... که به دعوت من لبیک گفتی. در ... که همان لذت بردن از او ... رو در دهان قرار دادم و او ...

... را برده بود ولی من از او می ترسیدم و به همین ... اشک در چشمانم ... همان لحظه احساس کردم ...

Mar 27, 2014· من درست همان زمان ... با چشمانی که از اشک و ... و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال ...

... چه كسى در نهان او و ... به دعوت پرداز و همان گونه ... به من داده است و ...

خواهرش مهرانگیز و خواهرزاده اش احمد و من را به ... و اشک در چشم صورتش ... به عدالت او را از همان ...

اما دختر به او ... راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و ... کشید و با اشک به آن ...

... خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به ... به پایداری وادارید. من در ... او پر از اشک ...

اما من می خواهم خاطراتی کوتاه و شیرین که از او به ... و اشک در چشمانش ... رسید و از او دعوت ...

مغازه‌داران تا توانسته‌اند آن‌قدر به در و ... و او درباره ... اشک‌آور همان سوزش ...

در من و بر من - چشم ... شیخ دو مرتبه پیش او آمد و در کنارش ... می گویم و مردم را به خدا و رسول دعوت ...